محل تبلیغات شما
این بنده خدا عزمش رو جزم کرده که هر جا دوست و رفیقی از من وجود داشته باشه بهش نزدیک بشه و تا در توانش هست منو تخریب کنه. بی اعتنایی های من نسبت به کارهاش باعث شده هر روز بیچاره تر و درمانده تر بشه.
این بنده خدا فکر میکنه این تلافی نکردن های من ظاهریه. هر لحظه در انتظار یه توطئه بزرگ از جانب منه. نمی دونه که که من اون رو هم قد خودم نمی دونم که باهاش در بیوفتم. نمی دونه که برام افت داره با یه بیمار روحی و یه علیل جسمی کل کل کنم. فکر می کنه از کارهایی که انجام میده خبر ندارم و نمی دونم چه ساعتی کجا بوده و چی گفته. ولی منم بدجنس تر از اونم. مقابلش هیچ کاری نمی کنم. میزارم هر روز بیشتر و بیشتر خودش رو در این منجلاب فرو ببره.
این بنده خدا خبر نداره که گرفتار دامی شده که خودش تنیده و منم نشستم یه گوشه و میبینم که چطور مثل عنکبوت هر روز در دام خودش گرفتار تر میشه.
تا همین چند وقت پیش هر وقت میدیدمش با تمام وجود نسبت بهش ترحم داشتم. بدی هاش رو نادیده می گرفتم. ولی این روزها بدی هایی ازش نسبت به من افشا شده که واقعا نمی تونم فراموش کنم. برام قابل قبول نیست که یه آدم تا این حد بیمار باشه که برای نابود کردن یه نفر که تقریبا منافع مشترکی  با هم ندارند، دست به این همه رذالت و دروغ بزنه. تا جایی که از طریق صد تا واسطه منو پیش هیئت مدیره یه شرکت دیگه که قرار بود برم اونجا هم تخریب کرد.
یه زمانی فکر می کردم فقط مشکلش با منه، ولی تازگی ها متوجه شدم این تنها من نیستم که هدف این رفتارهاش بودم و هستم. این بنده خدا هر کسی رو که کمی وجهه مذهبی داره به شدت تخریب میکنه. تا جایی که به نابودی بکشونش و البته انصافا مهارت خوبی هم در این کار داره. در مورد منم قصدش همینه ولی مات و مبهوت هست که چرا تا الان هر چه از کمان پرتاب کرده عاقبت به سنگ خورده.
اشکال نداره. بزار ادامه بده. منم همچنان مثل یه عقاب تو آسمون خودم اوج می گیرم  و لذت میبرم از بی کرانی اون و این بنده خدا رو رها میکنم با این یک وجب زمین سنگلاخ که فکر کنه یگانه پادشاهش هست و بس.
به قول ماندلای عزیز: میبخشم ولی فراموش نمی کنم.
حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»

پ ن: محمد جان، اینکه بگم مثل قبل دوست دارم دروغه. بی معرفتیت به هیچ وجه برام قابل قبول نیست. تنها چیزی که آزارم میده اینه که چرا اون راز رو همون روزا بهت نگفتم. تنها دلیلم برای دل تنگ بودنت اینه که این راز رو باید بهت میگفتم و نگفتم.

آرامشی که برای او میجنگیم

حسبنا الله و نعم الوکیل

آخر چه کرده ام که سنگی زدی به سبوی خیال من

یه ,رو ,نمی ,خدا ,بنده ,ولی ,بنده خدا ,این بنده ,هر روز ,اینه که ,های من ,حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صفحه ای برای قلبم atlysgelu گروه طرح و برنامه استان کردستان مهندسی بهداشت محیط یزد bookidooky Brian's site nauperare مرصاد شعبانی Michelle's page 313 رهرو - آخرالزمان و ظهور